همیشه به درد دل این آن گوش می دهم، ولی هیچ کس به دردهای دل من توجهی ندارد همیشه سنگ صبور دیگران بودم، اما هیچ کس سنگ صبور من نشد همشیه دیگران را می خندانم، ولی هیچ کس از گریه های پنهانی من خبر ندارد هرگز نخواستم بگذارم کسی گریه کند، ولی هیچ کس حتی از من نپرسید چرا گریه می کنم همیشه دیگران را به زندگی امیدوار کرده ام، همیشه گل امید را به این و آن هدیه کرده ام، اما کسی نفهمید که من خود به زندگی امیدی ندارم هرگز نگذاشتم که دوستانم در کنار من احساس تنهایی کنند، اما هیچ کس ندانست که من چقدر تنهایم برای صدای دل عزیزانم احترام خاصی قائل بودم، اما کسی صدای بلند شکستن دل مرا نشنید هرگز نخواستم از غصه هایم برایشان بگویم، اما همیشه گوش شنوای غمهای دیگران بودم دل پر درد من دیگر به این چیزها عادت کرده، به فریادهای خاموش ، به آرام آرام شکستن، به گریه های شب هنگام در زیر نور ماه، به تنها رفتن در راه می گویند خرافات است اینکه هر کس طالعی دارد، ولی چه خرافات قشنگی است من خرافات را دوست دارم، چون زندگی ام با آن گره خورده طالع من همین است که تنها بیایم و تنها بمانم و تنها بمیرم من این طالع را دوست دارم چون منحصرد به فرد است، این طالع در انحصار من است از آن من است اگر سرنوشت هر انسانی در دستان خودش است این من هستم که اسیر دستان سرنوشتم هستم، من این سرنوشت را دوست دارم کاش دیگران بدانند....؟
+نوشته شده در شنبه 90/7/16ساعت 5:26 عصرتوسط سارا رمضان نیا |
|
نظر